بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
مرد
اگر
بودم...
نبودنت را غروبهای زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم!!!
نبودنـت
دود می شد و می نشست
روی بـخار شیشه های قهـوه خانه!
بعد
تـکیه می دادم
بـه صنـدلی،
چشمهایم را می بستم،
و انـگشتانم را
دور استکان کمرباریـک چای داغ
حلقه می کردم.
تـا بیشتـر از یادم بروی
نامرد اگر بودم...
نبـودنت را
تا حالـا باید
فراموش کرده باشم!
مرد نیستم اما...
نامرد هم نیستم!!!
زنـمـ
ونـبودنت
پـیرهنم شده است.
نوشته شده در شنبه 91/7/8ساعت
12:15 صبح توسط نازنین نظرات ( ) |
Design By : Pichak |